سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شریفترین شرف، دانش است . [امام علی علیه السلام]
 
جمعه 89 خرداد 7 , ساعت 4:19 عصر

دوباره همه نرگسهایی که بوی تنت را می‌داد بغل کردم و سرچهار راه انتظار آرام و ساکت ایستادم و به همه‌ی رهگذران خیره شدم تا شاید کسی بیاید و این سلام جا مانده در گلویم را پاسخی گوید.
اما افسوس؛ از همه‌ی نگاه‌های بی‌نگاه شعر غم می‌چکد...
راستی آقا... نگفتی؟ روز آمدنت خورشید از شرق می‌آید یا غرب؟ آرام می‌آید یا آنقدر شوق دیدنت را دارد که زودتر از هر روز طلوع می‌کند؟
چند بار دیگر باید این روزهای سرد و ساکت را قسم بدهم تا از پشت لحظه‌ها به در آیند؟
ماه هم از نامه‌های من و لالایی‌هایم به خواب رفت.
تو امام آخرینی...کاش این نامه هم آخرین نامه بود...



لیست کل یادداشت های این وبلاگ